سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد.

پنجاهمین سالروز تولد قیصر امین پور را ..

با این همه بغض صبر سخت است استاد
شادی با لحن ابر سخت است استاد
امروز که روز جشن میلاد تو است
تبریک به سنگ قبر سخت است استاد

و قاف حرف آخر عشق است.. آنجا که نام کوچک من .. آغاز می شود.. قیصر

ساکت شده ایم درس فریاد بده
به جای قلم تیشه ی فرهاد بده
ما بعدِ تو رد شدیم قیصر برگرد؛
دستور زبان عشق را یاد بده..

دیروز این رباعی ها را در نشست ادبی " همزاد عاشقان جهان " که به مناسبت پنجاهمین زادروز قیصر برگزار شده بود خواندم که ظاهرا در گزارش کانون اندیشه جوان بازتاب داشته است. گزارش این نشست ادبی را در اینجا بخوانید:

آهای ای عکس روی بوم قیصر

ضمنا پارسال نیز در زادروز تولد قیصر چند رباعی و دوبیتی نوشته بودم که در این لینک قابل بازیابی هستند:

قیصر

 




تاریخ : چهارشنبه 88/2/2 | 8:23 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

همیشه برای دوربین ها 
                           لبخند می زنی
بدبخت من که
                نزدیک بینم !




تاریخ : چهارشنبه 88/1/26 | 8:26 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

با ناز و ادای عاشقی می آیی
بر شیوه ی عشق مشرقی می آیی
از ضرباهنگ نبض من معلوم است
داری با کفش تق تقی می آیی

 




تاریخ : دوشنبه 88/1/10 | 10:18 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

نه گفت که قند صد مصیبت دارد
نه گفت شکر هزار آفت دارد
دکتر فقط از خنده ی تو منعم کرد
آری مرض ِ قند من علت دارد

 




تاریخ : دوشنبه 88/1/10 | 10:18 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

امشب از هر چه غیر من تقوا کن
به جای ضریح، با دلم نجوا کن
حاجت به گره نیست؛ تویی حاجت من
امشب گره ی روسریت را وا کن

 




تاریخ : دوشنبه 88/1/10 | 10:17 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

بی هیچ طناب مانده ام پابندت
کارم گره خورده است از لبخندت
گاهی گره تنها به دهان باز شود
بانو گره خورده است گردنبندت !!

 




تاریخ : دوشنبه 88/1/10 | 10:17 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

حافظ می گوید که تو حوری بودی
سعدی گفته که تو بلوری بودی
اینها که صفات توست؛ پس حرف بزن
پیش از من تو کدام گوری بودی؟!

 




تاریخ : دوشنبه 88/1/10 | 10:17 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

نه کودک یک روزه به حرف آمده بود
نه معجزه ای سخت شگرف آمده بود
آن شب ؛ شب حیرتم فقط دیدم که
زیر ِ پیراهن تو برف آمده بود

 




تاریخ : دوشنبه 88/1/10 | 10:17 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

من رخت که پهن می کنم می خندم
حق داری شک کنی به این لبخندم
زیرا به امید دیدن موهایت
بر روسریت گیره ی شُل می بندم

 




تاریخ : دوشنبه 88/1/10 | 10:17 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

صفر ِهمه ی ستاره ها را بردار
آنها را بعد از یکِ قدّت بگذار
دانی که چقدر دوستت می دارم
اندازه بیت قبل و قدری تکرار

 




تاریخ : دوشنبه 88/1/10 | 10:17 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

  • بن تن | قالب وبلاگ | دنیای اس ام اس