سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

اگر چه وقت سحر پای سفره چون شیریم

اگر چه بعد اذان تا خود گلو سیریم

خدا ! ببخش که ما ملت شکمباره

چو می رود رمضان ، عید فطر می گیریم

عید فطر مبارک  

عید سعید فطر بر همه روزه داران مبارک




تاریخ : جمعه 89/6/19 | 12:46 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

امروز محمد رضا وحیدی و ساره گودرزی زندگی مشترک خود را آغاز می کنند.

پسر خاله عزیز

خوشبختی را از صمیم دل برایت آرزومندم.




تاریخ : چهارشنبه 88/12/19 | 2:54 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

من تازه امسال فهمیدم ریختن خون نوزاد روی دست پدر یعنی چه ..

جانم فدای روح بی کرانت یا اباعبدالله

 




تاریخ : پنج شنبه 88/10/3 | 4:57 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

برادرم می گفت: نام محمد فراگیرترین نام جهان است اما حتی خود حضرت محمد می فرماید: " ذکر علی عباده "
خوشحالم که خانه ام سرشار از نام علی خواهد شد..

این زیباترین طرح مشترک من و میریام است:

علی..




تاریخ : دوشنبه 88/9/16 | 6:14 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

سلام.
انتخابات مدتی ست که برای من به امری تمام شده تبدیل شده است اما تعجب من از آن دسته از دوستانی است که هوادار آقای احمدی نژاد هستند و به جای اینکه تلاش کنند از فرصت به وجود آمده برای مرهم نهادن بر دل مخالفان و احتمالا زخم دیدگان از پیامدهای انتخابات استفاده کنند، متاسفانه مانند یک شکارچی که بر جنازه شکارش عکس یادگاری می اندازد همچنان در تکاپو هستند تا از به زعم خود  طرفداران شکست خورده انتخابات انتقام بگیرند.
یکی از دوستان بسیار عزیز من مصطفی عزتی روحانی صاحبدلی بود .. که اینک ظاهرا به دسته منتقمان پیوسته و در یکی از آخرین پست های خود هواداران سبزها را با استناد به شعری وقیحانه بی ناموس خوانده است.
قصد نداشتم این مطلب را بنویسم اما متاسفانه جناب شیخ عزتی کامنت مرا مخفی کرد و پست جدیدی گذاشت تا مطلب ایشان بدون پاسخ بماند. همین مساله سبب شد بنده این مطلب را که خیلی هم از نظر کاری برایم خطرناک است مرقوم کنم.

آقای عزتی در پایان شعری که در این پست می توانید مشاهده کنید آورده است:

ای سبز من قدیس من ، زیباترین تندیس من
وا می کنم روزی تو را از دست بی ناموسها

سئوال من از آقای عزتی این است که چرا به خود اجازه می دهید رنگی را که یکی از سلاله ی رسول خدا نماد خویش کرده است و چندین میلیون هم وطن ایرانی آن را بر دست بسته اند، به سبب برخی عکس های تخریبی فارس نیوز و برخی دیگر از دشمنان ملت و اسلام از برخی افراد غیرمتعهد گرفته اند، به همه ملتی که سال هاست آن را شهیدپرور می خوانیم و می خوانید تعمیم دهید.
آقای عزتی آیا حجه الاسلام محمد خاتمی نظریه پرداز گفتگوی تمدن ها و طلایه دار اسلام سفید در جهان بی ناموس است ؟

آقای عزتی آیا خانواده های شهدا که امام خمینی ( قدس سره ) آن ها را چشم و چراغ این ملت می دانست؛ بی ناموسند؟

 

آقای عزتی آیا یک مسیحی بدحجاب، یک زرتشتی بدحجاب، یک مسلمان بدحجاب از نظر شما که لمعه دمشقیه را گذرانده اید بی ناموس است؟ و اصولا اگر هم پاسختان مثبت باشد آیا عکس زیرا را هم بی ناموس می دانید؟

و سرانجام اینکه آقای عزتی آیا از نظر شما احمدی نژاد هم بی ناموس است؟  

اتق الله یا شیخ !!
قرن هاست که شما سفید و سیاه به سر می بندید و ما شما را بر روی سرمان گذاشته ایم ، حالا دو روز است که ما سبز به دست می بندیم ما را بی ناموس می خوانید ؟‏!

آقای عزتی خدا شما را از دنیاپرستی به راه راست هدایت فرماید تا همچنان هادی ما گمراهان باقی بمانید..




تاریخ : سه شنبه 88/7/21 | 9:11 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

سلام.

سیاست همیشه جز دشمن تراشی برای من تعریفی نداشته است. به همین سبب من که همه زندگیم را بر اساس دوستی اداره می کنم همواره از سیاست گریزان بوده ام. با این حال طبیعت کارم و گردونه روزگارم همیشه مرا به ورطه سیاست می کشاند گاهی نمی توان دروغ را تاب آورد، گاهی نمی توان نان و نمک یک ملت را خورد و وقتی پای دفاع از حقوق ملت می رسد، گوشه ی عزلت و سلامت گزید، گاهی نمی توان حق را نادیده گرفت و باطل را فقط به خدا واگذار کرد و من همه این گاه ها فریاد زدم و آنچه البته به جایی نرسد فریاد است..
از دوستی می گفتم که برایم بالاتر از همه چیز است؛
بحران سیاسی که این روزها دامنگیر ایران عزیز شده است را فقط و فقط به احترام یک دوست به حال خود رها خواهم کرد و دیگر در این زمینه نخواهم نوشت.
مصطفای عزیز..
پستی که گفتی را آرشیو خواهم کرد..
خواهش تو را برای ننوشتن خواهم پذیرفت اما استدلال هایت را نه..
پرونده این بحران سیاسی را با شکایت به ذات باریتعالی و واگذاری حق خود به حق جل و علی می بندم.
و السلام علی من اتبع الهدی 




تاریخ : سه شنبه 88/4/30 | 9:7 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

سلام دوستان.

متاسفانه به دلیل کنترل شدید وبلاگ ها در صدا و سیما ناچار شدم به دلایل امنیتی غزل رای منو پس بده را حذف کنم.

از همگی عذرخواهی می کنم.

 




تاریخ : شنبه 88/3/30 | 12:41 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

به نام حبیب

نه یخ هایی که موج های خفته دریاچه را تندیس کرده اند ؛ نه برف هایی که شاخه ها را پالتوی نرم پوشانده اند ؛ نه ابرهایی که بر چهره ی خورشید ، نقاب کشیده اند ، نمی توانند در مقابل گرمای زمزمه عاشقانه نسیم تاب بیاورند.

نسیم ؛ با زمزمه کردن ترانه بهار در گوش گیاهان ، سر صحبت را با درختان باز می کند و درختان از خوش صحبتی نسیم به وجد آمده؛ گل گفته و گل می شنوند.

بهار ؛ شمه ای از بوی حبیب با خود دارد، جانوران به هوای عطر حبیب خواب هایشان را نیمه تمام می گذارند ؛ وقتی بوی حبیب می آید نمی توان به خواب حبیب قناعت کرد..

آسمان روسری آبی با گل های ابری بر شانه می اندازد و زمین پیراهن سبزش را به تن می کند ، خانه تکانی تمام شده است و همه منتظر مهمانند. 

ورق زمستان کاملا تا خورده و در حال برگشتن است، صفحه بعدی نقاشی سبز و با طراوتی دارد.

باد در کتاب فصل ها می پیچد و درس های گذشته را دوره می کند ؛ بهار فصل اول کتاب بود ، هر مبحث این فصل عطری تازه داشت و هر جا نام حبیب می رفت ، سطرها سبز می شدند.

تابستان فصل دوم کتاب بود ؛ هر جا نام حبیب گل کرده بود، میوه ای معجزه کرده بود. آفتاب به کمال خود رسیده بود و تخم ها ، جوجه کرده بودند. رنگ های تر و رسیده، دیوانه ی دوست شده بودند و هر یک برای خودنمایی بر روی جایی از طبیعت پاشیده و جلوه گری می کردند.

پاییز فصل سوم کتاب بود ؛ آسمان، عرصه ی جلوه گری باران شده بود برای همین برگ ها زمین را دفتر نقاشی خود کردند.

زمستان فصل آخر کتاب بود، فصلی که در آن دفتر نقاشی پاییز ، کاملا پاک و سفید شد تا زمین عروسی سفید پوش شود که برف شادی بر سرش می پاشند..

 

و امروز کتاب فصل ها باز هم ورق می خورد تا جلد هزار و سیصد و هشتاد و هشتم کتاب عشق آغاز شود.

عطر بهار همه جا را پر کرده است، سرخوشی تا عمق جانم رسیده است، بازیگوشیم می گیرد : جلد تازه کتاب عشق را ورق می زنم تا صفحه نخست را بخوانم.

مثل جلدهای گذشته، این بار هم نویسنده ، کتاب را به او هدیه کرده است:

السلام علیک یا صاحب العصر و الزمان (عج)

 احسان پرسا

_____________________________________________________________________________

* خبرگزاری شبستان مصاحبه ای با این حقیر داشته که در این آدرس قابل دسترسی است:

 

کلیک رنجه فرمایید

 




تاریخ : شنبه 88/1/8 | 4:3 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 صدای زمینه وبلاگ دکلمه محمود درویش با زیرصدای خوانندگی همان شعر توسط اصاله نصری است  

 

 

" مزامیر "

 

شعر: محمود درویش

ترجمه: احسان پرسا

 

روزهایی که واژه هایم

از جنس خاک بود

با خوشه های گندم دوست بودم

 

روزهایی که واژه هایم

از جنس خشم بود

با زنجیرها دوست بودم

 

روزهایی که واژه هایم

سنگ بود

با جدول های خیابان دوست بودم

 

روزهایی که واژه هایم

انقلاب بود

با زلزله ها دوست بودم

 

روزهایی که واژه هایم

حنظل تلخ بود

با خوش بینان دوست بودم

 

روزی که واژه هایم

عسل شد

بر لبانم

مگس نشست

 

از کتاب " دوستت دارم یا ندارم " چاپ 1972 میلادی

 

 

 محمود درویش

 

محمود درویش " شاعر مبارز فلسطینی که در بیمارستانی در شهر تکزاس آمریکا بستری بود بر اثر حمله قلبی درگذشت.

" محمود درویش " که برای انجام عمل قلب در بیمارستان هوستون تگزاس آمریکا تحت مراقبت‌های پزشکی بود پس از عمل قلب دچار حمله قلبی شد و درگذشت.

این در حالی است که وضعیت درویش پس از این عمل جراحی خوب گزارش شده بود.

وی همچنین پس از این عمل و در ساعات پایانی زندگی خود شعری را با عنوان " شکستت دادم ای مرگ ! " در بستر مرگ سرود.

"محمود درویش" در سال 1941 در روستای البروة در شرق شهرعکا در فلسطین به دنیا آمد.

در سال 1948 ، پس از آنکه رژیم صهیونیستی خانه پدریش را منهدم کرد، همراه خانواده خود به لبنان هجرت کرد اما پس از مدتی به شهر الجلیل در فلسطین بازگشت.

 

وی با همکاری با مجله الجدید و روزنامه الاتحاد جهان عرب را زیر چتر نظم و نثر خود در آورد.

 

" درویش " زمانی که در حیفا ( در اسرائیل ) زندگی می کرد با سرودن شعرهای میهن پرستانه به مبارزه با دشمن اشغالگر فلسطین پرداخت تا جایی که شعر " عابران از دیدگاه یک عابر " او به چالشی برای پارلمان اسرائیل تبدیل شد.

وی سه بار در سال های 1961 ، 1965 و 1967 به زندان افتاد و سرانجام به سبب فعالیت های ادبی و نوشته های جنجالیش به اقامت اجباری در منزل محکوم شد.

 

در دهه 1970 برای ادامه تحصیل به روسیه رفت و در آنجا به سازمان آزادیبخش فلسطین پیوست. رژیم صهیونیستی در آن زمان سازمان آزادیبخش را سازمانی غیرقانونی می دانست به همین سبب درویش از بازگشت به وطن منع شد.

اعلامیه استقلال فلسطین که در سال 1988 میلادی در الجزایر اعلام شد توسط او نوشته شد.

 

وی در دهه 90 به غزه بازگشت و سرانجام در شهر رام الله در کرانه باختری اقامت گزید.

 

«محمود درویش» در سال 1993 در اعتراض به پیمان اسلو از عضویت سازمان آزادیبخش فلسطین خارج شد.

 

زبان ادبی درویش نه تنها ادبیات فلسطین بلکه تمام ادبیات معاصر عرب را تحت تاثیر قرار داد و به گسترش ادبیات مقاومت در جهان عرب منجر شد.

 

شعر " بنویس من عربم و شماره شناسنامه ام پنجاه هزار است " را می توان از معروف ترین آثار درویش دانست.  "روزنوشت های زخم یک فلسطینی" ، " به مادرم" و " احمد الزعتر" از دیگر اشعار مشهور سیاسی اوست.

 

عاشقی از فلسطین ( 1966 ) ، پایان شب روز است ( 1967 ) ،‌ محبوب من از خواب برمی خیزد ( 1970 ) ، دوستت دارم یا ندارم ( 1972 ) ، تلاش شماره 7 ( 1973 ) ، روزنوشت های غم معمولی ( 1973 ) ، خداحافظ جنگ ؛ خداحافظ صلح ( 1974 ) ، آن عکس اوست و این خودکشی عاشق است ( 1975 ) ، جشنواره ها ( 1977 ) ، ثنای سایه بلند ( 1983 ) ، محاصره مدیحه های دریا ( 1984 ) ، او ترانه است .. ترانه ( 1986 ) ، در وصف حال و روزمان ( 1987 ) ، حافظه ای برای فراموشی ( 1987 ) ، آنچه می خواهم می بینم ( 1990 ) ، عابران از دیدگاه یک عابر ( 1991 )، یازده ستاره ( 1992 ) ، چرا اسب را تنها رها کردی ( 1995 ) ، بستر غریبه ( 1999 ) ، دیوارنوشت ( 1999 ) ، وضعیت محاصره ( 2002 )، همچون گل های بادام و فراتر از آن، سربازی که خواب زنبق های سفید می بیند، گنجشک های بی بال ، حرفی از وطن ، برگ های زیتون ، گنجشک ها در الجلیل می میرند ، نوشتن در نور تفنگ مهم تر از کتاب های معروف محمود درویش هستند.

 

وی جوایز متعددی را در محافل بین المللی از آن خود کرد.

در سال های گذشته علاوه بر ترجمه آثار این شاعر به زبان فارسی، بزرگداشتی نیز برای وی در خانه هنرمندان ایران برگزار شده بود.

 

 

 




تاریخ : یکشنبه 87/5/20 | 11:19 صبح | نویسنده : احسان پرسا | نظر

 

 

تولدت مبارک

 

عزیز دل




تاریخ : شنبه 87/1/10 | 8:13 عصر | نویسنده : احسان پرسا | نظر

  • بن تن | قالب وبلاگ | دنیای اس ام اس