می دید نگاه من به در دوخته است
می دید دلم صبر نیاموخته است
پرسید "چطور است دلت، بی چشمم؟"
گفتم بانو.. قهوه ای سوخته است
" احسان پرسا "
یک روز دوباره یار برمی گردد
یار است، سر قرار برمی گردد
در عشق، من ایستگاهم و می مانم
چون می دانم قطار بر می گردد
" احسان پَرسا "
عادی شده ای برایم آری، آری
عشق تو شده برای من تکراری
عادی شده ای ولی به تو محتاجم
مثل نفسی، نیاز ِ استمراری
" احسان پرسا "
برمی گردم از این عمل باور کن
تا می آیم، شعر مرا از بر کن
دکتر باید قلب مرا باز کند
بانو لطفا روسری ات را سر کن
" احسان پرسا "
نه قرص و نه شربت و دوا، هیچ کدام
تاثیر ندارند به مانند " سلام "
برگرد که بی تو نفسم می گیرد
اکسیژنِ بی عطر ِ تو، سمّ است برام
" احسان پرسا "
ناجور زدند آه ناجور زدند
آن ها نامردند که این جور زدند
از هر پسر حسین وحشت دارند
اصغر را هم به تیر و از دور زدند
" احسان پَرسا "
ای کاش غبار حرم او بشویم
یا در حرمش کاش که "جارو" بشویم
محتاج شفاعتیم و نالایق، آه
آدم نشدیم، کاش آهو بشویم
" احسان پرسا "
هر چند که من غرق گناهم یارب
هر چند که بی توشه راهم یارب
نه آمرزش از تو بخواهم نه بهشت
غیر از تو چه چیز از تو بخواهم یارب
" احسان پرسا "
در بررسی ربط زکات و توحید
ذهن همه قفل بود و دنبال کلید
ما فکر حساب خمس بودیم و امام
یک روزه تمام ثروتش را بخشید
" احسان پرسا "
" میلاد خجسته سرور جوانان بهشت ، امام حسن مجتبی (ع) مبارک "
هر وقت بشر به این جهان اندیشید
یک مشت چرند و هذیان اندیشید
گفتند خدا در آسمان است ولی
افسوس، بشر به نردبان اندیشید
" احسان پرسا "
.: Weblog Themes By Pichak :.